تو را من چشم در راهم نه مثل شعر نیمایی شباهنگام و در ماتم میان خواب رویایی نه در شاخ تلاجنها نه در یک سایه ی سنگین نه با یک قلب افسرده به زیر چرخ مینایی تو را من چشم در راهم سحر پهلوی نیلوفر کنار بستر شب بو تو هم از شرق می آیی همیشه با خودم هستی میان چشم و در سینه تو را هر لحظه می فهمم تو یک احساس زیبایی
باتشکرازelahe
نظرات شما عزیزان: